در من یک توده ی غم هست؛
هر وقت ناراحت شوم
به آن وصل می شوم.*
* اینگونه است که علت ناراحتی بر میزان آن تأثیر چندانی ندارد؛ وصل که بشوم دیگر شده ام!
پس باید یک فکری برای جراحی آن توده کرد. شکل ابر کرد و گذاشت بالای سر گلدانی که بلد باشد رشد کند و گل بدهد. بلدی یک جور گل باشی در گلدان؟
نمی دانم!
دوستت ناهید چقدر قشنگ گفته است.
:) این ناهیدِ من یک جور حس مادری دارد... نسبت به تمام احساس های دنیا... همه را شاد می خواهد... همه را...
تو به رنگهای شاد بیشتر میآیی. تقصیر من چیه خانوم خانومآ؟
اینکه خوبی...
پس باید یک فکری برای جراحی آن توده کرد. شکل ابر کرد و گذاشت بالای سر گلدانی که بلد باشد رشد کند و گل بدهد.
بلدی یک جور گل باشی در گلدان؟
نمی دانم!
دوستت ناهید چقدر قشنگ گفته است.
:) این ناهیدِ من یک جور حس مادری دارد... نسبت به تمام احساس های دنیا... همه را شاد می خواهد... همه را...
تو به رنگهای شاد بیشتر میآیی. تقصیر من چیه خانوم خانومآ؟
اینکه خوبی...