همسر...
باز رفت بروجرد ، که به کار بازسازی خانه مادر برسد ... که بخوابد روی پای مادر ... که به ناله های مادر گوش کند ... که چند روزی مال مادرش باشد ...که طفلکی مادرش.
که طفلکی مادر پسرها ...
که می دهند پسر خوش قد و بالایشان را دست دختری ... که بخوابد روی پایش ... که ناز کند بریش ... که تمامش مال خودش باشد.
تمرین شد اما.
یادگرفتم تنهایی بگذرانم ... تنهایی زندگی کنم ... تنهایی خوشی هم حتی بکنم .
آخ که روزهای سختی در راه است ...
آخ!
سلام
توکلتون به خدا باشه ، خدا با شماست
ممنونم مهربانو
روزهای سخت اما در انتها - قطع به یقین و امید به خدا- روشن و شاد!
شادیش طولانی تر از سختیش باشه الهی
ممنونم نازنین. آمین آمین آمین...
سپیده کجایی؟! دقیقا کجایی؟!
همسر رفتند به سلامتی؟!
بیا و حرف بزن لطفا
سلام سرن بانو ... رفت بله رفت...
ایشالا که هر چی دل خواهتونه همون بشه واستون!