اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

پدرم (1)




پدر من

بهترین پدر دنیا نیست!

 

 

 

اما هر بار که می بینمش، یا به خوابم می آید؛ بغض می کنم!

نمی دانم از وقتی اولین آثار گم شدن جوانی را در وجودش دیدم، چنین شد یا

از وقتی با مرد دیگری زوج شدم!

 

پدر ها یک جورِ دیگرند نمی دانم چرا!

یک چیزی از وجودش در من است. احساس می کنم بخشی از او در من به زندگی ادامه می دهد!

بخشی که هنوز می تواند جوانی کند ،

امید وار باشد،

شاد باشد...

و من ناخواسته آن را در خود گرفته ام!

بغض می کنم، شاید به این دلیل که می خواهم پسش بدهم!

 

می خواهم ببینم که یکباره نیرو می گیرد و جوانی و شادابی  از درون موهای سفید تنک اش،

 چروک های گردنش،

 تن خسته ،

زانو دردش،

عنبیه ی کم رنگتر شده اش...

 حواس پرتی های اخیرش...

خود را بیرون کشد... فریاد بر آرد که "من برگشتم!"

 

آن وقت من دیگر نباشم...

او باشد و یک عالمه شادی...

دوباره مسابقه دوچرخه سواری،

دو باره شطرنج،

دوباره موهای ستاری،

شلوار دمپای کِرِم...

 

این بار نمی گذارم کسی اعتماد به نفسش را بگیرد،

نمی گذارم اصلاً معلم بماند!

نجاری را ادامه می دهد،

با استعداد و هندسه ی بی نظیرش، کارگاهش بزرگ می شود...

پیشرفت می کند...

خیلی زیاد...

بزرگ می شود...

 

آن قدر که حتی اگر من هم به دنیا بیایم و بخش هایی از وجودش را با خودم ببرم،

باز هم آنقدر دارد که وقتی نگاهش می کنم؛

بغض نکنم!





نظرات 6 + ارسال نظر
neda چهارشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:25 ب.ظ http://hastiasal.blogsky.com

خدا پدرتون رو حفظ کنه انشاءالله....

ممنونم عزیزم

neda چهارشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:26 ب.ظ http://hastiasal.blogsky.com

سلام....
من دارم واسه تولد هستی جون برادر زاده عزیزم تبریک جمع میکنم. اگه بیای و بهش تبریک بگی خیلی خوشحالم میکنی.

اطیلا جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:31 ب.ظ http://atilaahari.persianblog.ir/

پدرها همشون بهترینند..

عالییین!!

نسرین جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:30 ب.ظ http://nimerahebehesht.blogfa.com

سلام نمیدونم اون کامنتم ثبت شد یا نه
حواسم همیشه به تو هست
خوب باش

سلام. میدونم و ممنونم!

ناهید جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 ب.ظ http://avaze-betyar.bogfa.com

پای آخرین بند ِ نوشته‌ی تو و بندبند وجودم...

مهربانی‌ات بوسیدنی‌ات می‌کند دختر :-*

پدرانمان و بند بندِ‌ وجودمان ناهید ...

نسیم دوشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:41 ب.ظ

خودت بغض میکنی ولی گریه ما رو در میاری!
نه فقط الآن سپیده؛ هر بار دیگه هم که بخونم بغض شدیدی گلوم رو میفشاره! عالیه!!! کاش میتونستن برگردن!

أمان از این پدر ها... پدر ها... پدر ها...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد