اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

اتفاق هاى بزرگ







عروسى بودیم دیشب. لبخند زدیم و رقصیدیم. جدا بودن عروسى ها یکى از آن ناهنجارى هاییست که آرزو مى کنم هیچوقت با آن کنار نیایم! جشن معمولى و آرامى بود. مثل همه جشن ها مادر عروس را به راحتى مى شد تشخیص داد. مهربانترین و موقرترین و آراسته ترین بانوى میان سال جمع، که مثل آن دیگران سعى نمى کند مدام نگاهش را از تو بدزدد! 

رقص هم کردیم. سرد بود اما!

و من نمى دانم چه هورمونى در من مى ریزد که با دیدن "هر" عروس و "هر" دامادى ، بغض مى کنم! یک هورمون مادرانه ى وقف عام ویژه ى ناشناخته دارم! 

به نظرم ازدواج اتفاق خیلى بزرگیست! جفت شدن تو تا آدم که این همه هر یک به تنهاییى بى نهایتند ، خیلى شگفت انگیز است! اعلام نیازشان به یکدیگر... اطمینان کردنشان به هم... و قدرتشان در پیروزى بر آن همه ابهام که مى دانم و مى دانى.... و آن بله ى شگفت انگیز!

ازدواج بسیار کار بزرگیست!


و برنده شدن در لاتاری  هم یک اتفاق بزرگ بود؛ 

 که هنوز نیفتاده!







نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 03:21 ب.ظ

طالع اگر مدد کند دامنش آوری به کف ایشالا :)
هر کجا باشی آسمان خوشی هابالا سرت باشه دوست جان

ممنونم از تو و از طالع ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد